شقایق

خدایا ما را به مرتبه ای از عزت تعالی ببخش که سر جزدر مقابل تو فرود نیاوریم و به مرتبه ای از خضوع تنزل ده تا خود را از احدی برتر ندانیم!

شقایق

خدایا ما را به مرتبه ای از عزت تعالی ببخش که سر جزدر مقابل تو فرود نیاوریم و به مرتبه ای از خضوع تنزل ده تا خود را از احدی برتر ندانیم!

شقایق

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام موسی کاظم (ع)» ثبت شده است

۱۴
خرداد ۹۲

امام هفتم عابدترین مردم اهل زمان خود بود و روایت شده که شب ها برای نوافل برمی خاست و پیوسته نماز می خواند تا هنگام نماز صبح می رسید و بعد از نماز صبح نیز تا طلوع آفتاب به اذکار و تعقیبات می پرداختند.
آمده است که ایشان  این دعا را بسیار می خواندند که 'اللهم انی اسئلک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب' یعنی خدایا از تو راحتی در هنگام مرگ و گذشت و بخشش در هنگام حساب قیامت را خواستارم.
کنیه امام هفتم، ابوالحسن و لقب ایشان کاظم بود و کاظم به کسی گفته می شود که خشم خود را فرو می برد.

لقب دیگر امام کاظم در میان مردم باب الحوائج است و توسل به آن حضرت برای شفای امراض ظاهری و باطنی تجربه شده است و نقل شده که امام صادق (ع) به برکت ولادت این مولود مبارک سه روز به مردم اطعام دادند.

حضرت کاظم ( ع) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود . بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شد ه ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی  تابناک داشت . امام کاظم به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود .

ولادت امام موسی کاظم (ع) در هفتم صفر سال ۱۲۸ هجری قمری یعنی ۱۳۰5 سال پیش در منزلی میان مکه و مدینه بود. عمر شریف امام هفتم ۵۵ سال بود که در ۲۰ سالگی به امامت رسید و ۳۵ سال مدت امامت آن حضرت بود و قول مشهور آن است که امام هفتم (ع) در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجری قمری در بغداد به دستور هارون الرشید و در زندان سندی بن شاهک به شهادت رسیدند.

مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولی عصر (عج) .

قال امام موسی کاظم ( ع ) : کسی که هر روز خود را ارزیابی نکند، از ما نیست .

زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده

خواست پرواز کند دید پرش افتاده

می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست

بس که شلاق به جان کمرش افتاده

آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد

چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده

گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد

چند تاری مژه از پلک ترش افتاده

هر کس ایام کهنسالی عصا می خواهد

پسرش نیست ببیند پدرش افتاده

آن که از کودکی اش مورد حرمت بوده ست

سر پیری به چه جایی گذرش افتاده!

به جراحات تنش ربط ندارد اشکش

حتم دارم که به یاد پسرش افتاده


***
شعر از حسین رستمی ***


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۳۶
ب.م.ن