شقایق

خدایا ما را به مرتبه ای از عزت تعالی ببخش که سر جزدر مقابل تو فرود نیاوریم و به مرتبه ای از خضوع تنزل ده تا خود را از احدی برتر ندانیم!

شقایق

خدایا ما را به مرتبه ای از عزت تعالی ببخش که سر جزدر مقابل تو فرود نیاوریم و به مرتبه ای از خضوع تنزل ده تا خود را از احدی برتر ندانیم!

شقایق

۱ مطلب با موضوع «خاطره» ثبت شده است

۱۳
خرداد ۹۲

یادم میاد خرداد 68 هنوز 21 سال بیشتر نداشتم و در یک روستای دور افتاده در یک درّه واقع در میان چند کوه ، تازه دومین سال خدمتم بود . در آن روستا علاوه بر اینکه مدیر آموزشگاه بودم 2 الی 3 کلاس را تدریس می کردم .درست که تعداد شاگردها کم بود اما بهر حال کار نسبتا سختی بودالبته با توجه به جوان بودن من و کم بودن سابقه ی کاری .

چند روزی بود که امام در بیمارستان بستری شده و تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند .دلهای هزاران ایرانی به خاطر سلامتی ایشان می تپید و بر لبهایشان دعای " امن یجیب " بود . شب 14 خرداد تلویزیون اعلام کرد که حال امام خوب نیست و از مردم خواست که برای سلامتی امامشان دعا کنند . صبح روز چهاردهم اخبار ،  خبر تکان دهنده ی ارتحال امام را پخش کرد ، خبری که علاوه بر ایران می توان گفت دنیا را تکان داد و همه ی مسلمانان را به سوگ نشاند .

من که با همکارم ( یکی از همکاران که در همان مدرسه معلم بود ) در همان روستا خانه ای اجاره کرده و زندگی می کردیم ، با کمک بچه ها مدرسه را سیاه پوش کرده و مراسم عزاداری در مدرسه و حتّی مسجد روستا برگزار کردیم .

هر سال در این ایام به یاد امام ، آن روز ها ، آن بچه ها و آن مدرسه و روستا میفتم . دل می خواد یه بار دیگه به اون روستا برم و ازبچه هاخبری بگیرم . البته از تعدادی از اونها خبر دارم ولی از همه نه .

با امید به اینکه همگی در پناه خدا سالم و موفق و همچنین در خط ولایت فقیه باشند . ان شاءاللّه

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۹
ب.م.ن