۱۰
تیر ۹۲
امروز سخنی از مقام معظم رهبری خواندم که خیلی مرا به فکر فروبرد .
ایشان فرمودند : انتظار ، یک عمل است ، یک آماده سازی است ، یک تقویت انگیزه در دل و درون است ، یک نشاط و تحرک و رویایی است در همه ی زمینه ها . و اینجاست که در می یابیم یک منتظر واقعی چه وظیفه ی سنگینی بر دوش دارد .
می گویند علامه حلی در شب جمعه ای تنها به زیارت امام حسین (ع) می رفت . سواره بود و شلاقی در دستش . اتفاقا در راه عربی که پیاده به سمت کربلا می رفت ، با او همراه شد .بین راه مرد عرب مسئله ای را مطرح کرد . علامه حلی خیلی زود فهمید مرد عرب بسیار با اطلاع و عالم است . چند سوال کرد تا بفهمد مرد عرب چه عیار علمی دارد . او هم همه را جواب داد علامه از علم مرد عرب به وجد آمده بود و جواب تمام مشکلات علمی اش را یکی یکی می گرفت . در بین سوال و جواب ها نظرشان متفاوت شد . علامه فتوای عرب را قبول نکرد و گفت این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است و روایتی برای استناد ندارد . مرد عرب گفت : دلیل این حکم که من گفتم ، حدیثی است که شیخ طوسی در کتاب تهذیب نوشته است . علامه گفت : این حدیث را در تهذیب ندیده ام . مرد عرب گفت : در آن نسخه ای که تو از تهذیب داری از ابتدا بشمار ، در فلان صفحه و فلان سطر پیدا می کنی .
علامه از شدت علم و دانستن غیب شک برد که شاید همراهش امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) است . ناگاه شلاق از دستش افتاد . مرد عرب خم شد تا شلاق را بردارد . علامه گفت : به نظر شما ملاقات با امام زمان ( عج ) امکان دارد ؟ مرد عرب شلاق علامه را در دستش گذاشت و گفت : چطور نمی شود در حالی که دستش در دستان توست . علامه از بالای مرکبش پایین افتاد و پای امام زمان را بوسید و از شوق زیاد بیهوش شد . به هوش که آمد ، هیچ کس در آن جا نبود . ناراحت و افسرده شد . وقتی به خانه برگشت ، کتاب تهذیبش را برداشت و به صفحه ای که امام گفته بود نگریست و حدیث را دید . کنار حدیث و در حاشیه کتاب نوشت : این حدیثی است که مولای من صاحب الامر من را به آن خبر دادند .
۹۲/۰۴/۱۰